بسم الله الرحمن الرحیم
بـا ایـن هـمـه عـلاقـه اى که از جانب ارادت مندان امام زمان علیه السلام اظهار مى شود ,چرا باز آن حضرت از دیدگان پنهان است ؟
|
قـانـون عرضه و تقاضا حکم مى کند که به همان نسبت که تقاضا موجود است , عرضه نیزبر همان پایه باشد . چـون در غـیـر ایـن صـورت , نظام زندگى به هم مى خورد و تعادل از میان مى رود , و در نتیجه آشفتگى پدید مى آید . چنانکه مى دانیم , سالها بود که پیشوایان اسلام در دسترس مسلمانان بودند و مردم را دعوت به راه راست و دین حق مى نمودند . بـه اعـتـراف دوسـت و دشمن , پیشوایان از خاندان پیغمبر - یعنى ائمه طاهرین علیهم السلام , از امـیرمومنان گرفته تا امام حسن عسکرى - در تمام صفات برجسته انسانى وفضائل عالیه اسلامى بهترین افراد امت اسلام و برترین مردم عصر خود بودند . مـع الـوصـف به شهادت تاریخ , طى دو و نیم قرن بعد از رحلت پیامبر خاتم صلى اللّه علیه و آله , تـمام آن رهبران عالیقدر از صحنه سیاست اسلام کنار گذاشته شدند , تاآنجا که هرگاه اقدام به راهنمائى مردم غافل نمودند , با شدت عمل و زندان و کشته شدن مواجه گشتند . این موضوع بقدرى روشن است که ما را از هرگونه توضیح بیشترى بى نیاز مى گرداند . خـداونـد تـعـالـى , یازده شخصیت بى نظیر - که جانشینان شایسته پیامبر اسلام بودند -بمنظور رهبرى جامعه انسانى به جهان عرضه داشت , ولى بهیچ وجه , این عرضه هماهنگ با تقاضا نبود . روى ایـن اصل , چه بهتر که آخرین فرد آنان , براى مدتى طولانى از نظرها غائب گردد و به مردم جهان عرضه نشود , تا بدینگونه حس تقاضاى چنین پیشواى عالیمقامى در مردم گیتى پدید آید , و در آن زمان که زمینه مساعد گردید , خداوند متعال وجود او را عرضه داشته و در اختیار تقاضا کنندگان بگذارد . نـکـتـه جـالب اینجاست که در بسیارى از روایات اسلامى , از انتظار فرج و آمادگى مردم براى ظـهـور امـام زمـان صلوات اللّه علیه سخن به میان آمده , و ازآنان که پیوسته در انتظار آمدن آن حضرت هستند , ستایش قابل توجهى به عمل آمده است . مـوضـوع انـتـظـار فرج امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه - چیزى جز همان تقاضاى عمومى براى عرضه داشتن آن وجود مقدس نیست . بعلاوه , چنانکه در تاریخ مذاهب و کتب آسمانى - خاصه قرآن مجید که بهترین سندزنده و دست نـخـورده تـاریخى و دینى است - مى خوانیم , کلیه پیامبرانى که خداونددر طول تاریخ بشر براى هدایت انسانها فرستاده است , همیشه در راه انجام وظیفه مقدس خود با عکس العمل شدید مردم مواجه بودند . مـردم کـوتاه فکر , بر اثر خودسرى و فرومایگى , بدون توجه به هدف عالى و مکتب انسانى انبیاء از روى هـوا پرستى وخودخواهى در مقام آزار و شکنجه و ریشخند پیامبران و رهبران بزرگ آسمانى خـودبـرآمـدنـد , تـا جـائیـکـه نمونه اعلاى آنان حضرت رسول اکرم - صلى اللّه علیه و آله -بارها مى فرمود : هیچ پیغمبرى مانند من از قوم خود آزار ندیده است . ادامه این تصادم و کشمکش سرانجام بقیمت زندان رفتن و تبعید و آسیب دیدن پیامبران تمام شد . و بیشتر آنان , جان عزیز خود را هم در این راه پر خطر ازدست دادند , با وجود این , خداوند مهربان بـراى اتمام حجت , نعمت وجود آنها را از بندگان خود دریغ نداشت و این فیض همچنان ادامه یافت , ولى سوء رفتار مردم و عکس العمل ناهنجار آنان از حد گذشت , و کار بجائى رسید که لازم شد بشریت عکس العمل نافرمانى و ستیزه جوئى و هوا پرستى خود را ببیند . و بعبارت روشن تر ,جریمه عمل خود را بپردازد . نـحـوه عـمل , در تمام ادوار یکسان بوده است , به این معنى که سلسله پیامبران وائمه طاهرین - صـلوات اللّه علیهم اجمعین - همه یک هدف را مى پیمودند , و یک برنامه داشتند , و جالب این که عکس العملها نیز یکنواخت بوده است . بـا در نـظـر گـرفـتن این جهات باید گفت : بگذارید بشر خودخواه و خیره سر , با غیبت طولانى آخـریـن بـرگـزیـده خـدا , گـذشته را به یادآورد , و علت دست نیافتن به آن عزیزمهربان را در واکنشى که خود نشان داده , جستجو کند . آنگاه زمانى که از هر جهت زمینه فراهم شد , اوضاع جهان مساعد گردید , مردم از همه جا مایوس شـدنـد و هـمه باهم از دل و جان از خداوند منان طلب رهبر نمودند , پروردگار مهربان , نجات دهـنـده دنـیا را براى اصلاح اساسى جهان آشکار سازد , تا نجات انسانها از بیدادگرى وبدبختى و تـرمـیم ویرانى ها , که در غیاب آن پیشواى بزرگ جهانى , دامنگیر بشریت شده است , آغاز شود , و بوسیله او به تمام مصائب و آلام عمومى پایان دهد , تا سراسر گیتى براى همیشه در صلح و صفا و آرامش کامل بسر برد . این موضوع در پاره اى از روایات هم دیده مى شود . شـیخ صدوق - دانشمند عالى مقام شیعه - در کتاب علل الشرایع روایت مى کند که امام محمد بـاقـر عـلـیـه الـسـلام درجـواب مروان انبارى راجع به علت غیبت صاحب الامر صلوات اللّه عـلـیه نوشتند : هنگامیکه خداوند , همزیستى مردمى را براى ما ناخوش داشت , ما را ازمیان آنها بیرون مى برد (1) . دانـشـمـند مزبور در کتاب دیگر خود معانى الاخبار روایت مى کند که امام صادق (ع )فرمود : مادام که ودایع الهى آشکار نشود , قائم او ظهور نخواهد کرد . هـنگامیکه آن مردان مومن و ثابت قدم و فداکار پیدا شدند , او نیز آشکار مى گردد ,و بر دشمنان خدا پیروز گذشته همه را نابود مى کند (2) . بگذارید وجدانها بیدار گردد . مى دانیم که زندگى بشر با عواطف و غرائز او بستگى دارد . ایـن غرائز و عواطف ,چنانچه در راه صحیح بکار افتد , قطعا بشر را به راه سعادت و طریق صحیح زندگى سوق مى دهد , که ما از آن به دیندارى و ایمان به خدا و تعالیم آسمانى تعبیرمى کنیم . ولـى چـنـانـچه از مسیر تعادل منحرف گردید و در راه هاى غلط و زیان بخش به کار رفت , فرد و اجتماع را دچار مخاطرات و مشکلات خواهد کرد . طغیان عواطف وسرکشى غرائز , نظام زندگى را درهم مى ریزد و جامعه انسانى را به هرج و مرج وفساد و تباهى و آشوب و نابودى مى کشاند . حکمت بعثت انبیاء و برگزیدن امامان عالى مقام از جانب خداوند مهربان هم , جزاین نبوده که آن مردان بزرگ مى خواستند با تعالیم خردپسند خود , عواطف و غرائزرا مهار کنند و در حال اعتدال قرار دهند . در ایـن حـال , ایـن امـیـال قـلـبـى هـر کدام به میزان لازم و در مجراى صحیح و معقولى اعمال مى گردد , تا در سایه آن , افراداجتماع با آسایش تن و آرامش خاطر زندگى کنند . ولـى بـشر که پیوسته در معرض طغیان عواطف و غرائز و نزاع با وجدان سالم خویش است , به این آسانى حاضر نیست به راه بیاید و در برابر تعالیم انبیاء و رهبران دینى - که صددرصد بنفع اوست - گردن بنهد و تسلیم گردد . واکـنشهائى که در برابر تبلیغات و نصایح خیرخواهانه انبیاء و امامان از خودنشان مى دادند , همان طغیان عواطف و سرکشى غرائز بود که در نتیجه , وجدان واقع بین و عقل سلیم آنها را کنار مى زد و از صحنه قضاوت صحیح و تشخیص زشت و زیباو حق و باطل خارج مى ساخت . روى این جهات , پیامبران الهى که مى دیدند با همه سعى و کوششى که در راه هدایت بشر مبذول مـى دارنـد , وجـدان خـفـتـه آنـان بـر اثر طغیان عواطف و سرکشى غرائز بیدارنمى گردد , و به راهـنـمـائى هاى آنها ترتیب اثر نمى دهند , آخرین چاره را در این مى دیدند که جامعه را بحال خود واگذارند و مدتى از میان آنها بیرون بروند . باشدکه توده سرکش و مردم هوا پرست با احساس تنهائى و بى سرپرستى , درباره روش وسرنوشت خـود تـجدید نظر کنند , و با فراغت بیشتر و فرصت بهترى , وجدان خفته شان بیدار شود و در جو مناسبى پى به هدفهاى نورانى انبیاء و مکتب عالى خدا پرستى آنها ببرند . در قـرآن مـجـید مى خوانیم که چون حضرت ابراهیم خلیل , قهرمان توحید , از راهنمائى قوم بت تراش و بت پرست خود مایوس گشت , و با تهدید و عکس العمل شدید آنهامواجه گردید , فرمود : و اعتزلکم و ما تدعون من دون اللّه وادعوا ربى (3) . من از شما و آنچه غیر از خدا مى خوانید , کناره مى گیرم و خداى خود رامى خوانم . حضرت ابراهیم با این منطق از میان کلدانیان بیرون آمد , و به شهر حران شام رفت . مردم حران هم مشرک بودند و آفتاب و ماه و ستاره مى پرستیدند . ابـراهـیـم علیه السلام در آنجا نیز وجدان خواب گرفته آنها را با منطق الهى خود بیدار کرد ,و در جـریـان ایمان به خداى یکتا گذاشت و گفت : انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین (4) . من رو بسوى خدائى آورده ام که آسمانها و زمین را آفرید , من پیرو دین حنیف خداوند یکتایم و از مشرکان نیستم . سپس از آن شهر رهسپار فلسطین شد . بـطـوریـکـه در تـاریـخ مـى خـوانیم , با رفتن ابراهیم از آن دو نقطه , مردم به وجدان خفته خود بازگشتند . سـپـس بـا بـیدارى وجدان و فرونشستن طغیان عواطف خویش , به یاد تبلیغات و راهنمائى هاى سودمند آن حضرت افتادند . و از همین رهگذر , تعداد قابل ملاحظه اى در غیاب وى به خداى یگانه ایمان آوردند . همچنین در سوره یونس مى خوانیم که چون حضرت یونس , قوم سرکش خود را دعوت به دین خـدا نـمـود و نپذیرفتند , آنها را تهدید کرد که سرکشى شما , از طرف خداوندبدون عکس العمل نـمـى مـانـد , و بـزودى عـذاب الـهـى - که واکنش رفتار ناپسند شماست -مى رسد و همه را فرا مى گیرد . و چون بازهم گوش نکردند , از میان قوم بیرون رفت وآنها را به حال خود گذاشت . با رفتن و ناپدید شدن یونس و دیدن علائم عذاب , قوم به خود آمدند و سخنان او رابیاد آوردند . و با بیدارى وجدان , توبه کردند و عذاب هم نازل نگردید... . اینک مى گوئیم : خداوند سبحان , طى ده هـا قـرن براى هدایت افکار و بیدارى وجدانهاى بشر و تعدیل عواطف و غرائز آنها , رهبرانى شایسته برانگیخت . ولى بشر خیره سر ,دست از خودسرى هاى خود برنداشت . و اگـر عکس العمل موافقى هم نشان داد , نسبت به زحمات انبیاء و پیشوایان خود , بسیار ناچیز و بى ارزش بود . بـنـابـر ایـن بـگـذاریـد آخـریـن بیدار کننده وجدانهاى بشرى - مهدى موعود صلوات اللّه علیه - مـدتـى طـولانـى از دسـترس بشر خارج گردد , تا همین غیبت طولانى و کناره گیرى آن وجود مقدس ,وجدانها را از خواب گران بیدار کند , و در غیاب وى آنچنان استعداد و آمادگى پیدا کند , تـا هنگامى که از هر نظر شایستگى یافتند , آن پیشواى غائب باز گردد ,و جهان را پر از عدل و داد کند , چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد . مردم در غیبت امام , آزمایش مى شوند . یکى دیگر از علل غیبت امام زمان علیه السلام این است که : اگر آن پیشواى عالى قدرمانند پدران بـزرگوارش آشکار بود و در دسترس همگان قرار داشت , آنطور که باید ,دوست و دشمن شناخته نمى شدند . ولـى بـا غـیـبت آن حضرت , دوستان حقیقى و دشمنان واقعى بخوبى شناخته مى شوند , و میزان دوستى و دشمنى آنها کاملا معلوم مى گردد . این معنى طى بسیارى از روایات معتبر شیعه بما رسیده است . قسمتى از آن را درکتابهاى غیبت نعمانى و غیبت شیخ طوسى مى خوانیم . امـام بـاقـر علیه السلام مى فرماید : غیبت قائم ما آنقدر به طول مى انجامد تا مردم کاملا آزمایش شوند , و آلودگى برطرف گردد , و پاکى باقى بماند (5) . و امـام صـادق عـلـیه السلام فرمود : قائم موعود بسوى شما بازگشت نمى کند , مگر بعداز آنکه مردم ( بواسطه طول غیبت ) از آمدن او مایوس گردند . نه . بخدا نمى آید ,مگر آنکه نیک و بد شما از یکدیگر جدا شوند . نه . بخدا او نمى آید , مگر وقتى که پاک و خالص شوید . نه . بخدا نمى آید , مگر بعد از آنکه افراد شقى و سعادتمند شناخته شوند (6) . آخرین نماینده خدا باید محفوظ بماند . نـکـته دیگرى که در روایات مهدى موعود زیاد دیده مى شود , این است که چون دشمنان اهل بیت متوجه شدند امام یازدهم فرزند خردسالى دارد , درصدد گرفتن و کشتن وى برآمدند . خداوند هم آن حضرت را از سوء قصد دشمنان نجات داد . مـمکن است بگویند : آن روز خلفاى عباسى مخالف آنحضرت بودند , ولى بعد از سقوط آنها وادوار بعدى , چرا آشکار نشد ؟ . مى گوئیم : مگر طرز فکرمخالفان شیعه نسبت به معتقدات آنها , تاکنون فرق کرده است ؟ بطور قطع اگر امروز آن حضرت آشکار شود , اکثریت مسلمانان فقط به عنوان اینکه وى امام شیعه و مـردى از خـانـدان پـیغمبر است , با وى بمخالفت برخواهند خاست و همان خطرى که از ناحیه خلفاى عباسى متوجه آن حضرت بود , با شدت بیشترى خودنمائى خواهد کرد . نـکـته دیگر اینکه : چرا خداوند منان , پدران حضرت را از خطر دشمنان پنهان نگردانید ؟در پاسخ ایـن سوال مى گوئیم : پدران حضرت که آشکار و در دسترس مردم بودند , اگریکى از آنان بقتل مى رسید , دیگرى بود که جانشین وى باشد . ولـى سـخـن در این است که تمام مسلمانان مى گویند : مشیت الهى بر این قرار گرفته است که مهدى موعود آخرین برگزیده خدا باشد . بـنـابـر ایـن لازم اسـت که خداوند سبحان , وجود او را از هرگونه خطرى محفوظ بداردتا جهان بوسیله آخرین نماینده خدا , روى صلاح و رستگارى به خود ببیند . سـخـن کـوتـاه و پـر مـغـز زیـر از فـیـلـسوف بزرگ شیعه خواجه نصیر الدین طوسى در کتاب تجریدالعقاید است که با بحث ما تناسب کامل دارد . خواجه مى نویسد : وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا . وجود امام زمان (ع ) لطفى از جانب خداوند بر بندگان است . و تصرف وى در امورمردم , هم لطف دیگرى است . و اگـر او در مـیان ما نیست و ما او را نمى بینیم , این دیگر تقصیر ماست که آن حضرت را از دست داده ایم . ظهور امام زمان و گسترش فساد . اگـر فـراگـیـرى فساد مایه انقلاب حضرت مهدى (ع ) است چرا در گسترش آن کوشش نکنیم ؟یـکى از نشانه هاى آغاز انقلاب امام زمان , فراگیرى ظلم و جور در جهان است و این مطلب را از دو راه مى توان ثابت کرد :1 - پیامبر گرامى فراگیرى ظلم و جور را , نشانه آغاز انقلاب دانسته و در حدیثى که محدثان اسلامى نقل کرده اند , فرموده است : یملاء الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا . زمین را پر از قسط و عدل مى کند , چنان که از ظلم و جور پر گردد . فرهنگ نویسان زبان عرب مى نویسند : تجاوز به حقوق دیگران و اختصاص دادن آن به خویشتن , ظلم است . و مـحـکـم کـردن پـایـه هاى حکومت از طریق مسلط کردن گروهى برجان و مال مردم و اشاعه تبعیض , جور است . هـرگاه چنین تفسیرى براى این دولفظ درست باشد , قهرا قسط نقطه مقابل ظلم , و عدل نقطه مقابل جور , خواهد بود . بنابر این فراگیرى فساد از نظر احادیث اسلامى , یکى از نشانه هاى انقلاب حضرت مهدى است . 2 - فشار و اختناق هرگاه از حد بگذرد , مایه انفجار مى گردد . انـفـجـارهـاى اجـتـمـاعـى , مانند انفجارهاى مکانیکى است که در درجه معینى از فشار , انفجار رخ مى دهد . و در حـقـیـقت گسترش فساد به وسیله ضحاکان زمان , انقلاب را نزدیکترمى کند , و در نتیجه بذرهاى انقلاب را آبیارى مى نماید , تا لحظه اى که بحران به اوج خود برسد و انقلاب صورت پذیرد . بـا توجه به این دو مطلب , در این جا سوالى مطرح مى گردد که : اگر فساد و بحران ,مایه تحقق انـقـلاب هـاى بنیادى است , پس وظیفه ما در زمان غیبت امام , دامن زدن به فساد و کوشش در گسترش آن است . و در غـیـر ایـن صـورت , بـا دسـت خود انقلاب الهى رابه عقب انداخته و خود را در یک زندگى نامطلوب حس خواهیم کرد . هـر نـوع اصلاح گرائى و تربیت افراد در مقیاس هاى کوچک یا بزرگ , و کوشش در تقلیل فساد و سـتم , گامى است در جهت تحکیم و دیرپائى رژیمهاى ظالمانه که از طریق بازگذاردن این نوع دریـچـه هـاى اطـمـیـنـان , به حیات و حکومت ننگین خود ادامه مى دهند ,و بر مال و جان ملت مى تازند . به خاطر دارم که در دوران پیش از انقلاب , برخى از جوانان حاد و تند , اما ساده لوح که تحت تاثیر افـکـار مـادى بـرخـى از گروهکهاى چپ انقلابى نما قرار گرفته بودند ,بر کوششهاى توانفرساى گـویـنـدگـان و نـویـسندگان و رجال خیرخواه کشور , انتقادمى کردند و خرده مى گرفتند و مى گفتند : شما با این اصلاحات کوچک و سطحى و قشرى ,از فشار دستگاه حکومت مى کاهید و در نتیجه انقلاب ملت ایران را عقب مى اندازید . از این جهت , باید به جاى تاسیس مراکز درمانى و فرهنگى و دیگر امور اصلاحى به گسترش فساد دامن زد , تا انفجار رخ دهد و مردم از شر ظلم و ستم حاکم راحت وآسوده شوند . پـاسـخ اکـنـون بـه تجزیه و تحلیل این اشکال که به دست و پاى برخى از جوانان ما پیچیده است , مى پردازیم . در این جا , دو پاسخ داریم , که هر کدام مى تواند اساس اشکال را از بین ببرد . 1 - گسترش فساد کافى نیست بلکه آگاهى نیز لازم است . پـایـه اشـکـال را یک مطلب تشکیل مى دهد و آن این است که تصور شده است , که تنهاگسترش فساد و به اوج رسیدن بحران در تحقق انقلاب کافى است , در صورتى که در کنارگسترش فساد , شرط اساسى ترى لازم است که بدون آن انقلاب رخ نمى دهد , و آن شرطعبارت است از : آمادگى مردم براى انقلاب , از طریق بالا رفتن سطح آگاهى و هوشیارى در گروههاى مختلف . مقصود از بالا رفتن سطح آگاهى , این است که انسان ها , به موقعیت و ارج وجود خودپى ببرند , و تحمل ظلم و فساد را زندگى ننگین و مرگبارى تلقى کنند که شایسته مقام انسان نیست . آنـگـاه بـا ارزیـابى شرایط و امکانات خود , و ستم قدرت هاى طاغوتى , بذر انقلاب را در سرزمین مستعد و آماده بپاشند و با طرق گوناگون , درآبیارى آن بکوشند . نـاگـفته پیداست , تا زمانى که در توده ها چنین آگاهى پدید نیاید , و انسانها بر ارزش خود واقف نـگـردنـد , و امـکـانات خود و طرف را درست نسنجند , انقلاب کورى رخ مى دهد که نمى تواند , مصالح مردم را تضمین کند . بـه عـبارت روشن تر : براى تحقق یک انقلاب , تنها گسترش فساد و یا وجود یک رهبر لایق کافى نـیـسـت , بـلکه علاوه بر این , آمادگى روحى و فکرى لازم است که مردم در موقع مناسب بهاى انقلاب را که همان ایثارگرى و شهادت در راه هدف است , بپردازند . درغـیـر ایـن صـورت , سـستى و تنبلى و اکتفا به وضع موجود , در روح جامعه لانه مى گزیند , و اندیشه انقلاب به ذهن آنان راه پیدا نمى کند . و با تمسک به منطق موسى به دین خود , عیسى به دین خود , و یا هر کسى باید گلیم خود را ازآب بیرون ببرد , من چه کار به کار دیگران دارم و امثال این جملات , وضع موجود را که توام بـا یـک نـوع راحـت طـلبى است , بر قیام و انقلاب و تحمل زندان وشکنجه و قتل و اعدام ترجیح مى دهد . باید توجه نمود که مدت هاست که فساد , جهان را فرا گرفته است . فـسـاد ابـرقدرت هادر بسیارى از مناطق جهان - بویژه آفریقا و آسیا - به شدیدترین وضع رسیده است . از روزى کـه غـرب , انـدیشه تسلط بر شرق را در سر پرورانده , هر روز در نقاط مختلف جهان , بر مظالم خود افزوده و میلیونها نفر را در بند کشیده است . تـنـهـا بـررسـى وضـع کـشـورهاى استعمار زده افریقا و جنوب آسیا سند روشن و گویایى بر این مطلب است . 2 - پرورش یک نیروى مهیاى منتظربراى تحقق قیام حضرت مهدى علیه السلام , یک ارتش مهیا و نیروى ضربتى کارآمد لازم است که پشت سر امام علیه السلام ایستاده و گوش به فرمان او باشد . از ایـن جـهـت بـایـد در جهنم سوزان ظلم و جور و فساد و تبعیض , افراد فداکارى پرورش یابند , تاپیام آور بهار عدالت باشند . این گروه باید به نیروى ایمان و تقوا مجهز گردند ,و جانباز و فداکار باشند . تـربیت چنین افرادى , بر عهده مصلحان دلسوز است که درهر زمان براى تربیت این گونه افراد , همت گمارند و آنى از این کار غفلت نورزند . بـنـابـر ایـن هـرگـز نـمى توان به این دلیل واهى که فساد مایه انفجار و انقلاب است , از کارهاى اصلاحى که منجر به تربیت چنین افرادى گردد , سرباز زد . از هـمه اینها گذشته , ما باید موقعیت خود را در زمینه قیام مهدى عجل اللّه تعالى فرجه مشخص کنیم . بدیهى است اگر ما به گسترش فساد کمک کنیم , از کسانى خواهیم بود که انقلاب مهدى عجل اللّه تعالى فرجه براى درهم کوبیدن آنها صورت مى گیرد . واگـر درصـدد اصـلاح جامعه باشیم , از کسانى خواهیم بود که در زمره اصحاب فداکار حضرتش عضویت خواهند داشت . بـنـابـر ایـن به فرض اینکه با کمک کردن به توسعه فساد ,ظهور امام مهدى صلوات اللّه علیه را به پیش بیندازیم , وضع خود را به طور قطع به خطر انداخته ایم . مگر نه این است که حضرت بقیه اللّه علیه السلام براى کوتاه کردن دست فاسدان و برچیدن ظلم و فـسـاد قـیـام مى کند ؟ ما چگونه مى توانیم باگسترش فساد , از قیام آن بزرگوار بهره مند شویم ؟بـنـابـر ایـن سکوت در برابر فساد , و یا کمک به توسعه فساد , نه از لحاظ کلى براى ظهور مهدى موعود عجل اللّه تعالى فرجه صحیح است , نه از نظر شخصى . بـیشتر بنظر مى رسد که این اشکال و مغلطه کارى را کسانى درست کرده اند که مى خواهنداز زیر بار مسولیتها فرار کنند , و یا آلوده هر فسادى شوند . بطور خلاصه , گسترش فساد و ظلم , اگر منجر به انظلام - یعنى پذیرش ظلم وستم - بشود , هیچ گاه زمینه قیام علیه آن نخواهد شد . بلکه تنها در صورتى مفیداست که مقدمه مبارزه در جهت تحقق عدالت و نیکى باشد . بـدیـهـى اسـت کـه این مقدمه نیز هیچگاه عملى نخواهد شد , مگر زمانى که مردم , بدى ظلم را بدانند . و دربرابر آن , مظاهر صلاح و تقواى فردى و اجتماعى را نیز بشناسند . و تنها راه این شناخت , دعوت مردم به سمت صلاح و تقوى است . از سوى دیگر , در احادیثى که پیامبر و ائمه علیهم السلام وظایف منتظران را معین کرده اند , همه جا سخن از تقوى , ورع , صلاح , سداد , دورى از گناه و قرب به خداست . بـه عـنوان نمونه , امام صادق علیه السلام فرمود : من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هومنتظر . فان مات و قام القائم بعده , کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه . فجدوا وانتظروا هنیئا لکم ایتها العصابه المرحومه ؛ (7) . هر کس خوشنود مى شود که از اصحاب قائم علیه السلام باشد , پس باید منتظر باشد ,و به ورع و اخلاق نیکو عمل کند , در حالى که منتظر است . اگـر چـنین شخصى , پیش ازظهور حضرتش بمیرد , اجر او مانند کسى است که زمان ظهور آن حضرت را درک کرده است 0پس ( در جهت نیکى ها ) بکوشید و منتظر باشید . ( این انتظار ) گوارا باد بر شمااى گروه رحمت شده . عـلماى گذشته ما , درباره وظایف و تکالیف منتظران در زمان غیبت , کتابهائى مستقل نوشته یا فصولى از کتب خود را اختصاص داده اند . مـانـنـد : نجم الثاقب تالیف مرحوم حاج میرزا حسن نورى ( متوفاى 1327 ) , مکیال المکارم تـالـیـف مـرحـوم مـیرزا محمد تقى موسوى اصفهانى ( متوفاى 1348 ) , وظیفه مردم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام تالیف همان بزرگوار . در این کتابها و مشابه آنها که تنها بر اساس روایات معصومین علیهم السلام نوشته شده , هیچگاه پر کردن جهان از ظلم به عنوان وظیفه منتظر در زمان غیبت یاد نشده است . در واقع , هیچ عاقلى پیدا نمى شود که با الفباى کلام معصومین آشنا بوده و چنین عقیده اى داشته باشد . مـگر اینکه مانند گروهکهاى پگراى از عقل بیگانه باشد , که این سخن را بعنوان وسیله سرکوب بعضى گروهها بکار برد . |
برچسبها: علل غیبت